پارت ۳۰ فیک مرز خون و عشق
پارت ۳۰ (چه زوددد انگار ۴ یا ۵ روز پیش بود که معرفی ی فیکو گذاشته بودم😀)
ا،ت ویو
صبح
با صدای جونگکوک صبحمو شروع کردم
جونگکوک : ا،ت پاشو باید یه چیز مهم بهت بگم
ا،ت : آخه اول صبحی چه چیز مهمی میخوای بگی دقیقا ؟
جونگکوک : من .....خون آشمامم
ا،ت : خب که چی؟
واستا ببینم ، هنوز ویندوزم بالا نیومده بود
از جام پاشدمو روی تخت نشستم
ا،ت : داشتم خواب میدیدم که گفتی خون آشمامی
جونگکوک : خواب نبودی دیوونه ، واقعا خون آشمامم
ا،ت : هه....شوخی ی خوبی بود
جونگکوک : من باهات شوخی دارم؟
ا،ت : پس بیا یکم خونمو بوخور
جونگکوک : باشه
اومد نزدیکو لباشو به گردنم چسبوند
دندوناش گردنمو زخم کردن و خونمو خورد
ا،ت : یا حضرت.....از من دور شو .....تروجان جدت از من دور شو
جونگکوک : وا دیوونه چته؟
ا،ت : آخه من شنیدم اونا خیلی ......خیلی...بدن
جونگکوک : از چه نظر بدن؟
ا،ت : کلی آدم میکشن و خونشونو میخورن
جونگکوک : کی همچین ک//صشعرایی بهت گفته؟
ا،ت : توی ی کتاب بود
جونگکوک : من فقط نویسنده ی اون کتابو گیر بیارم..(حرصی)
ا،ت : پس میشه درباره ی خودت توضیح بدی؟
جونگکوک : اوکی خب چیز خاصی نیست منم عین همه عادیم فقط خون آشامم ، به خون عین آب و غذا نیاز ندارم ولی میتونم بوخورم ، عین دسر
ا،ت : همین؟
جونگکوک : و میتونم ذهن همه رو بخونم
ا،ت : یا جد پی دی نیم
جونگکوک : چته چیکار به جد اون بیچاره داری؟🤣
ا،ت : د اخه خبرو اینجوری میدن؟
جونگکوک : این خبر بود؟
ا،ت : پس نه من بودم
جونگکوک : زبون دراز (اروم و زیر لبی)
ا،ت : چیزی گفتی؟
جونگکوک : نه لباساتو عوض کن بریم صبحونه بخوریم
ا،ت : نه واستا ، اول باید امتحانت کنم .... منم به یچیزی فکر میکنم تو بگو به چی فکر کردم
جونگکوک : باشه
به صبحونه فکر کردم
جونگکوک : به صبحونه فکر کردی
ا،ت : ایش قبول نیست این آسون بود....یکی دیگه
جونگکوک : باشه ، ولی بازم به این نتیجه میرسی که من خون آشامم
ا،ت : باشه خب....
به دوران مدرسه و زمانی که مامان بابام زنده بودن فکر کردم
جونگکوک : به دوران مدرسه و زنده بودن پدر و مادرت فکر کردی
ا،ت : یا خداااا بهم ثابت شد خون آشامی ...... راستی اینو بقیه میدونن؟
جونگکوک: آره و جوری رفتار کن انگار میدونستی
ا،ت : اوکی
جونگکوک : الانم برو حموم و لباساتو عوض کن بریم با پسرا صبحونه بخوریم
ا،ت : باشه ولی میشه امشب نریم ساحل ؟
جونگکوک: چرا؟
ا،ت : آخه یکم طول میکشه اینو هضم کنم
جونگکوک : چیو؟
ا،ت : اینکه خون آشامی (ا،ته بیشعور دیگه خیلی داری گندش میکنییییی)
جونگکوک : آها باشه
هودی ای که چندذروز پیش پوشیده بودمو برداشتمو راهی حموم شدم
یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو هودیمو پوشیدمو اومدم بیرون
موهامو خشک کردمو گردنبند و گوشواره مو پوشیدم
آرایش ملایمی ام انجام دادم
در تمام مدت که من داشتم حاضر میشدم جونگکوکم رفت حموم و دوش گرفتو اومد ، موهاشو خشک کرد (توی حموم لباس پوشید عین ا،ت )
جونگکوک : من حاضرم تو چی؟
ا،ت : منم حاضرم
جونگکوک : لوکی پس بریم
دمپاییمو پوشیدمو باهم رفتیم سمت رستوران هتل
بعضی از پسرا اومده بودن و بعضیا نیومده بودن
البته فقط یونگی و نامجون نیومده بودن
ا،ت : سیلاممممم
جین : سلام اومدی؟
ا،ت : آره ، بقیه کجان؟
جیهوپ : هنوز نیومدن
جیمین : فکر کنم خیلی خستن
جونگکوک : آره احتمالا
تهیونگ : منم خوابم میاد میشه بریم بخوابیم؟
جونگکوک : عه ته ته
تهیونگ : چیه؟
جونگکوک : هیچی ، ولی تازه بیدار شدی
نامجون : هوووو
یونگی : ما اومدیم
ا،ت : صبح بخیر
نامجون : صبح تو ام بخیر
یونگی : صبح بخیر
جونگکوک : بیاین بشینین صبحونه بخوریم
نامجون : اوکی
یونگی : خودتم سرپا وایستادی
جونگکوک نشست
جونگکوک : الان نشستم ، بیاین بشینین دیگههه
یونگی : اوکی
هممون نشستیمو بعد از چند مین حرف زدن گارسون اومد
گارسون : سلام خوش اومدید چی میل دارین؟
ا،ت : همه با بانچان موافقین؟
همه : آره
جونگکوک : اوکی پس ۸ تا بانچان بیارین
گارسون : چشم حتما😊
گارسون تعظیم کردو رفت و بعد از چند مین با غذاها برگشت ..... بشقابارو روی میز چید و تعظیم کردو گفت
گارسون : نوش جان
جیهوپ : ممنون
گارسون رفتو مام صبحونمونو خوردیم
فلش بک به دو روز دیگه
ا،ت ویو
بعد ظهر بود و سرم توی گوشی بود و روی تخت لم داده بودم
جونگکوک : بدو حاضر شو بریم ساحل گوانگ آلی
ا،ت : باشه
از جام پاشدمو یه لباس خوشگل برداشتمو رفتم حموم
یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو لباسامو پوشیدمو اومدمو موهامو خشک کردم
جونگکوک رفت حموم و یه دوش گرفت
منم گوشواره و گردنبندمو انداختمو ارایش ملایمی انجام دادم
بعد از چند مین جونگکوکم حاضر شد
جونگکوک : بدو الان خورشید غروب میکنه
ا،ت : باشه بابا بریم
باهم رفتیم سمت در هتل و سوذر ماشین جونگکوک شدیم.......
ا،ت ویو
صبح
با صدای جونگکوک صبحمو شروع کردم
جونگکوک : ا،ت پاشو باید یه چیز مهم بهت بگم
ا،ت : آخه اول صبحی چه چیز مهمی میخوای بگی دقیقا ؟
جونگکوک : من .....خون آشمامم
ا،ت : خب که چی؟
واستا ببینم ، هنوز ویندوزم بالا نیومده بود
از جام پاشدمو روی تخت نشستم
ا،ت : داشتم خواب میدیدم که گفتی خون آشمامی
جونگکوک : خواب نبودی دیوونه ، واقعا خون آشمامم
ا،ت : هه....شوخی ی خوبی بود
جونگکوک : من باهات شوخی دارم؟
ا،ت : پس بیا یکم خونمو بوخور
جونگکوک : باشه
اومد نزدیکو لباشو به گردنم چسبوند
دندوناش گردنمو زخم کردن و خونمو خورد
ا،ت : یا حضرت.....از من دور شو .....تروجان جدت از من دور شو
جونگکوک : وا دیوونه چته؟
ا،ت : آخه من شنیدم اونا خیلی ......خیلی...بدن
جونگکوک : از چه نظر بدن؟
ا،ت : کلی آدم میکشن و خونشونو میخورن
جونگکوک : کی همچین ک//صشعرایی بهت گفته؟
ا،ت : توی ی کتاب بود
جونگکوک : من فقط نویسنده ی اون کتابو گیر بیارم..(حرصی)
ا،ت : پس میشه درباره ی خودت توضیح بدی؟
جونگکوک : اوکی خب چیز خاصی نیست منم عین همه عادیم فقط خون آشامم ، به خون عین آب و غذا نیاز ندارم ولی میتونم بوخورم ، عین دسر
ا،ت : همین؟
جونگکوک : و میتونم ذهن همه رو بخونم
ا،ت : یا جد پی دی نیم
جونگکوک : چته چیکار به جد اون بیچاره داری؟🤣
ا،ت : د اخه خبرو اینجوری میدن؟
جونگکوک : این خبر بود؟
ا،ت : پس نه من بودم
جونگکوک : زبون دراز (اروم و زیر لبی)
ا،ت : چیزی گفتی؟
جونگکوک : نه لباساتو عوض کن بریم صبحونه بخوریم
ا،ت : نه واستا ، اول باید امتحانت کنم .... منم به یچیزی فکر میکنم تو بگو به چی فکر کردم
جونگکوک : باشه
به صبحونه فکر کردم
جونگکوک : به صبحونه فکر کردی
ا،ت : ایش قبول نیست این آسون بود....یکی دیگه
جونگکوک : باشه ، ولی بازم به این نتیجه میرسی که من خون آشامم
ا،ت : باشه خب....
به دوران مدرسه و زمانی که مامان بابام زنده بودن فکر کردم
جونگکوک : به دوران مدرسه و زنده بودن پدر و مادرت فکر کردی
ا،ت : یا خداااا بهم ثابت شد خون آشامی ...... راستی اینو بقیه میدونن؟
جونگکوک: آره و جوری رفتار کن انگار میدونستی
ا،ت : اوکی
جونگکوک : الانم برو حموم و لباساتو عوض کن بریم با پسرا صبحونه بخوریم
ا،ت : باشه ولی میشه امشب نریم ساحل ؟
جونگکوک: چرا؟
ا،ت : آخه یکم طول میکشه اینو هضم کنم
جونگکوک : چیو؟
ا،ت : اینکه خون آشامی (ا،ته بیشعور دیگه خیلی داری گندش میکنییییی)
جونگکوک : آها باشه
هودی ای که چندذروز پیش پوشیده بودمو برداشتمو راهی حموم شدم
یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو هودیمو پوشیدمو اومدم بیرون
موهامو خشک کردمو گردنبند و گوشواره مو پوشیدم
آرایش ملایمی ام انجام دادم
در تمام مدت که من داشتم حاضر میشدم جونگکوکم رفت حموم و دوش گرفتو اومد ، موهاشو خشک کرد (توی حموم لباس پوشید عین ا،ت )
جونگکوک : من حاضرم تو چی؟
ا،ت : منم حاضرم
جونگکوک : لوکی پس بریم
دمپاییمو پوشیدمو باهم رفتیم سمت رستوران هتل
بعضی از پسرا اومده بودن و بعضیا نیومده بودن
البته فقط یونگی و نامجون نیومده بودن
ا،ت : سیلاممممم
جین : سلام اومدی؟
ا،ت : آره ، بقیه کجان؟
جیهوپ : هنوز نیومدن
جیمین : فکر کنم خیلی خستن
جونگکوک : آره احتمالا
تهیونگ : منم خوابم میاد میشه بریم بخوابیم؟
جونگکوک : عه ته ته
تهیونگ : چیه؟
جونگکوک : هیچی ، ولی تازه بیدار شدی
نامجون : هوووو
یونگی : ما اومدیم
ا،ت : صبح بخیر
نامجون : صبح تو ام بخیر
یونگی : صبح بخیر
جونگکوک : بیاین بشینین صبحونه بخوریم
نامجون : اوکی
یونگی : خودتم سرپا وایستادی
جونگکوک نشست
جونگکوک : الان نشستم ، بیاین بشینین دیگههه
یونگی : اوکی
هممون نشستیمو بعد از چند مین حرف زدن گارسون اومد
گارسون : سلام خوش اومدید چی میل دارین؟
ا،ت : همه با بانچان موافقین؟
همه : آره
جونگکوک : اوکی پس ۸ تا بانچان بیارین
گارسون : چشم حتما😊
گارسون تعظیم کردو رفت و بعد از چند مین با غذاها برگشت ..... بشقابارو روی میز چید و تعظیم کردو گفت
گارسون : نوش جان
جیهوپ : ممنون
گارسون رفتو مام صبحونمونو خوردیم
فلش بک به دو روز دیگه
ا،ت ویو
بعد ظهر بود و سرم توی گوشی بود و روی تخت لم داده بودم
جونگکوک : بدو حاضر شو بریم ساحل گوانگ آلی
ا،ت : باشه
از جام پاشدمو یه لباس خوشگل برداشتمو رفتم حموم
یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو لباسامو پوشیدمو اومدمو موهامو خشک کردم
جونگکوک رفت حموم و یه دوش گرفت
منم گوشواره و گردنبندمو انداختمو ارایش ملایمی انجام دادم
بعد از چند مین جونگکوکم حاضر شد
جونگکوک : بدو الان خورشید غروب میکنه
ا،ت : باشه بابا بریم
باهم رفتیم سمت در هتل و سوذر ماشین جونگکوک شدیم.......
- ۶۳۲
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط